داستان زیبا عاشقانه

ღ✿☆:♥:عشـــق ممنـــوعღ✿☆:♥:

بــــــی مخاطبــ خاصــ

داستان زیبا عاشقانه

 

روزی دختــری حین صحبت باپسری کـه عاشقش بود، پرسید :

«چرا دوستم داری؟ واســه چی عاشقمی؟ »

پسر جواب داد : « دلیلش رو نمی‌دونم، اما واقعاً دوسِـت دارم !»

- تو هیچ دلیلی نمی‌تونی بیاری ، پس چطور دوسم داری؟ چطور می‌تونی بگی عاشقمی؟

- من جـداً دلیلش رو نمیدونم ، اما می‌تونم بهت ثابت کنــم !

- ثابـت کنی؟ نه ! من می‌خوام دلیلت رو بگی !

- باشه … باشه! میگم،
چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی،

باملاحظه هستی، بخاطر لبخندت …

آن روز دختر از جواب‌های پسـر راضی و قانـع شد

مـتأسفانه، چنـد روز بعد، دختر تصادفی وحشتناک کـرد و به حالت کما رفت …

پسر نامــه ‌ای در کنارش گذاشـت با ایـن مضمون :
« عزیزم، گفتم بخاطر صدای گــرمت عاشقــتم، امـا حالا کـــه نمی‌تونی حرف بزنی، می ‌تونی؟

نه! پس دیگه نمی‌تونم عاشقت بمونم !

گفتم بخاطر اهمــیت دادن‌ها و مـلاحظه کردن هات دوسِـت دارم، اما حالا کـه نمی‌ تونی برام اونجوری باشی،

پس منم نمی ‌تونم دوست داشته باشم!

گفتـم واسه لبخندات عاشقتم؛ اما حالا نه می‌تونی بخندی و نــه حرکت کنی !

 

پس منم نمی‌تونم عاشقت باشم!

اگــه عشق همیشه دلیـل بخواد مــث الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشـــق تو بودن وجود نداره!

واقعاً عشق دلیل می‌خواد ؟؟ نــه ! معلومه کـه نــه ! پس من هنوز هم عاشقتم. »




نظرات شما عزیزان:

نیلوفر
ساعت18:14---8 شهريور 1393
جالبه.بیچاره پسره.
پاسخ:مرسی،هی چرا میگی بیچاره پسره؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ شنبه 8 شهريور 1393 ساعت 17:43 توسط gomnam